حاکمان بنیعباس چارهای نداشتند، جز اینکه از دوران کودکی، امام هادی را در حصار آهنین قرار دهند و راه نفوذ در دلها را از ایشان بگیرند. بدین جهت، از عالمترین دانشمندان شهر مدینه کمک گرفتند تا به بهانه تعلیم و تربیت امام، او را در صریا زندانی کنند و مانع ارتباط مردم با او شوند، اما در اندک زمانی امام هادی آن چنان بر او اثر گذاشت که این عالم مدنی به نام عبدالله جنیدی، به عظمت او اعتراف کرد و در نهایت به امامت وی اعتقاد یافت.
مسعودی مینویسد: پس از رحلت امام جواد (ع)، عمر بن فرج رخّجی پس از ادای مناسک حج به مدینه آمده، عدهای از اهل مدینه و مخالفان و دشمنان اهل بیت رسول خدا (ص) را جمع کرده، به آنها گفت: فردی که اهل کمال و ادب و دانش قرآنی او فراوان و عالم باشد، به من معرفی کنید. ضمناً کسی باشد که ولایت اهل بیت را نیز نداشته باشد، تا این غلام را جهت تعلیم به او بسپرم و به این بهانه، تماس رافضه را با او قطع کنم.
آنان دانشمندی به نام عبدالله جنیدی را که در فضل و دانش بر اهل مدینه برتری خاصی داشت، به او معرفی کردند.
عمر بن الفرج او را احضار و حقوقی را از طرف سلطان برای او تعیین کرد و نیز به او فهماند که سلطان همانند او را برای چنین کاری انتخاب کرده است.
وی گوید: جنیدی پیوسته ملازم و همراه امام هادی (ع) در کاخی واقع در صریا بود و شب هنگام درب را به روی امام میبست و کلیدهای آن را همراه خود میبرد؛ به گونهای که پیروان حضرت از شنیدن سخنان او محروم شده بودند.
محمد بن سعید گوید: روز جمعه مرد جنیدی را دیدم. به او گفتم: آن کودک هاشمی که تربیتش را به عهده گرفتهای، چه میگوید؟
او نگاه تندی به من کرد و گفت: کودک میگویی و شیخ هاشمی نمیگویی؟! تو را به خدا سوگند میدهم، آیا داناتر از من در مدینه سراغ داری؟ گفتم: نه.
گفت: به خدا سوگند، گاه سخنی به او میگویم و به نظر خودم تلاش بسیاری کردهام، امّا به گونهای به من پاسخ میدهد که از او استفاده میکنم. مردم نیز گمان میکنند که من به او میآموزم، در حالی که به خدا سوگند، من از او بهره میبرم.
محمد بن سعید گوید: سخن او را نشنیده گرفتم و در وقت دیگری او را ملاقات کردم و از حال آن حضرت پرسیدم و اظهار داشتم: حال آن جوان هاشمی چگونه است؟ در پاسخ به من گفت: از این سخن بگذر. سوگند به خدا که او بهترین فرد روی زمین است و او برترین کسی است که پروردگار آفریده است. او گوید: پس از گذشت چند روز بار دیگر جنیدی را در حالی ملاقات کردم که هدایت یافته و به امامت امام هادی (ع) اعتقاد پیدا کرده بود .[۴]
اگر در تمام زندگی امام هادی (ع) جز همین مورد اتفاق نیفتاده بود، همین واقعه به خوبی نقش هدایتگرانه امام همام را روشن میکند.
درباره این سایت